عاشق شدم و مجنون، دیوانه شدم اکنون
در کوی ره جانان ،افسانه شدم افسون
دیوانه شدم مدهوش، خاموش شدم بیهوش
از عشق سخن گفتم ، پروانه شدم اکنون
نالان شدم و گریان ، طوفان شدم و باران
با عشق سفر کردم، مستانه شدم افسون
از غم گریزانم ، من قصه نمی خوانم
باشد که شبی جانا ، جانانه شوم مجنون
مولانا
نظرات شما عزیزان:
نویسنده : soheil